خبرگزاری حوزه | هوا گرگ و میش است و دل ها بسی سرد. میگویند کمی آنطرفتر چند روزیست که کودکی گرسنه است. راههای شهر را بر رویش بستهاند و مزارع شهرش را به آتش کشیدهاند.
خبر رسیده که کمی آنطرفتر یک نسل کشی درجریان است. برادری به جرم نکشتن برادرش به گلوله بسته میشود. همسایهای مستقیما خاک همسایهاش را به آتش میکشد و ادعای جهاد دارد. انگار دلیل شلاق خوردن دخترک حرفزدن است. کابوس شبهای کودکان به واقعیت بدل میشود و دیوها در شهر قدم میزنند.
مادران! آرامتر لالایی بخوانید مبادا صدایتان را بشنوند؛ به دخترها بگویید مخفیانه رشد کنند و بالغ شوند، دیوها در انتظار رسیدنشان هستند تا از شاخه بچینندشان و ببلعندشان. دخترک دردانهی پدر، دیر وقتیست آغوش پدر را حس نکرده. دلیل به زنجیر کشیدهشدن پسرک، مقاومت پدرش در مقابل ظلم است. ندای هل من ناصر ینصرنی در کوچه کوچههای شهر منعکس میشود. دلها بیقرار و چشمها درانتظاراند. آیا کسی هم قصد کمک دارد؟
دهان شهر را بستهاند؛ مبادا صدایش بلند شود.مبادا نالهی مردم به گوش دنیا رسد؛ شاید هم اصلا مردم دنیا گوشهایشان را بستهاند.
هیولاها چه نقابهای زیبایی بر چهره زدهاند؛ صورتکهایی که بر روی آن آیاتی از کتاب مقدس همین شهر نوشته شده است؛ هوا رو به تاریکیست و شهر بسی خسته، برادر! حواست باشد شهر به خواب نرود شکارچیان در کمیناند تا پلکی بر رویهم قرارگیرد و فرصت را غنیمت شمرده به قصد شکار وارد شهر شوند؛ تاریکی شهر را دربرگرفته، دوست و دشمن مشخص نیست. دستهای نیاز شهر به هر طرف دراز شد اما جوابی نگرفت. انگار مردم دنیا چشمهایشان راهم بستهاند و به خواب رفتهاند. ارتش دشمن رفته رفته اضافه میشود. نه، صبر کنید؛ جبههای، امید شهر گشته؛ می گوید سپیدهی صبح نزدیک است.
چه زیبا طنین روح نواز آیهی ( وَقُلْ جَاءَ الْحَقُّ وَزَهَقَ الْبَاطِلُ إِنَّ الْبَاطِلَ کَانَ زَهُوقًا ) در تک تک دلها زمزمه میشود و از این وعدهی حق چه وحشتی در دل دشمنان میافتد؛ حتی کودکان خردسال هم نور را تعقیب میکنند و با تمام توان در مقابل ظلم میایستند.
ستارهی درخشانم محکم بایست، تا طلوع خورشید چیزی نمانده؛ میبینی که کابوسهای تاریکی هم احساسش کردهاند. میبینی که برای باقیماندن دست و پا میزنند. محکم بمان ستارهام، ماه وعده ماندن درکنارت را داده؛ هرچقدر ابرهای تیره مانعت شوند؛ هرچقدر تنها مانده باشی و جهان فقط نظارهگر مبارزهات باشد؛ وعده داده بایستد تا مبادا ستارهای کم فروغ گردد تا مبادا تاریکی بوی تنهاییاش را حس کرده احاطهاش کند.
درخشان بمان، خورشید در راه است و ناتوانی تاریکی درمقابل ستارگان اثبات شده است. چیزی به سپیدهدم نمانده و تاریکی با تمام وجود احساسش کرده. کمی دیگر تاب بیاور...
زهرا حسین زاده